۱۳۸۸ مرداد ۱۰, شنبه

گزارش برنامه ی صعود قله ی 4302 متری پازن پیر

ساعت 6 صبح روز سه شنبه 31 تیرماه ، چهار نفر از اعضای تیم به سرپرستی حامد صفایی از شیراز حرکت کردیم و از جاده ی اردکان، کمهر و کاکان خود را به منطقه ی آبنهر رساندیم .
آبنهر نام چشمه ای است که در 17 کیلومتری قبل از یاسوج واقع شده و منطقه ی اطراف آن نیز به همین نام شناخته می شود.
در ابتدای مسیر کوهپیمایی ، چشمه ی آبنهر در شرق ماست و سازه ای شبیه گاوداری نیز جنب آن واقع شده . در غرب ما نیز یک پرورش ماهی کوچک قرار دارد. و در جنوب جاده درخت های تنومند و پرسایه ی فراوانی به چشم می خورد. مسیر ما رو به شمال است. ساعت 8:30 از میان انبوهی از سروهای کوهی عبور می کنیم و پس از 20 دقیقه به چشمه ی کوچکی که اندکی مزه ی تلخی برف دارد ، می رسیم. مسیر به دو شاخه تقسیم می شود که مسیر صعود ما بالای سرچشمه است و مسیر دیگر مربوط به عشایر است. تعدادی درخت شن در منطقه خودنمایی می کنند.
پاکوب تا بالای شیب پیش رو ادامه می یابد و پس از آن سرازیر می شود و به کف می رسد ، اندکی به غرب متمایل می شود و پس از گذر از رودی فصلی که فاقد آب است دوباره رو به شمال می رود.
ساعت حدود 11 به چمنزاری کوچک و زیبا در جوار چشمه ای کم آب رسیدیم. دقیقن رو به شمال یک ارتفاع نسبتن بلند به چشم می خورد که در دو سمت آن دو دره وجود دارد . مسیر صعود ما از دره ی سمت چپ می گذرد ، با شیبی نسبتن ملایم و طولانی .
پس از طی این قسمت از مسیر در زیر آفتاب سوزان ، 10 دقیقه قبل از ساعت 2 به دشت مارپیت رسیدیم . دشتی وسیع و مسطح با نهری کوچک و مارپیچ بدون آب و منظره ای منحصر به فرد و دیدنی. در شمال این دشت ، هیبت با شکوه پازن پیر گیرایی منطقه را دوچندان کرده . انگیزه ی صعود در ما قوت می گیرد. به راستی که پازن پیر با هیبت ترین و به قول بچه ها مردترین قله ی خط الرأس شرقی یا حتا کل دناست.

درهمان جا موفق به تماس با تیم دنا شدیم و وعده ی دیدارمان را بر فراز پازن پیر گذاشتیم. پس از اتمام دشت مارپیت و گذر از چند یال به بالای گردنه ی خطیر سوخته رسیدیم. نمای برخی قلل خط الرأس شرقی و مرکزی از آنجا در معرض دیدمان بود. از آنجا مسیر به سمت چشمه کاسه با پاکوبی مارپیچ و منظم ، کاهش ارتفاع می دهد.
باد تندی می وزید. ساعت 15:20 بود که به چشمه کاسه رسیدیم و پس از نوشیدن آبی گوارا و خنک و صرف یک نهار سرد به بررسی مسیر روز بعد که روز صعود بود پرداختیم. وزش باد مانع برپا کردن چادرها بود. با نزدیک شدن غروب کم کم از شدت باد کاسته شد و موفق به برپا کردن چادرها و تدارک شام شدیم.
صبح روز چهارشنبه ساعت 5:30 راهی قله شدیم. مسیر ازیک یال سنگی که روبروی گردنه ی خطیر سوخته در سمت شمال واقع است می گذرد. شیب مسیر زیاد و طولانی است. ساعت 8:30 پس از گذر از شیب اندکی به غرب و پایین دست مسیر را دنبال کردیم. ساعت 8:50 تا 9:30 در سایه ی صخره ای صبحانه خوردیم و شیب پیش رو را دنبال کردیم. به دره ای رسیدیم که از شمال به جنوب کشیده می شد و از شمال به دشت گرگی کوچک منتهی می شد.
ساعت حدود 11 ما به دشت گرگی کوچک رسیدیم . ریزال و برفچال ها و یخچال های زیر قله از آنجا قابل مشاهده بود. در کف دره رودی جاری بود که با گرم تر شدن هوا مقدار آب آن افزایش می یافت. با ادامه ی مسیر کم کم به سمت راست متمایل می شدیم و حدود 12:20 به چشمه ای رسیدیم که تقریبن در وسط دشت گرگی و در دامنه ی سمت شمال آن واقع است. از آنجا نمای دشت گرگی بزرگ که مرتفع تر و وسیع تر بود و در مسیر صعود قرار نداشت ، قابل مشاهده بود.
به سمت پازن در مسیری ریزالی شیب رفته رفته تندتر و هوا گرم تر ، گام ها شمرده تر و تنفس دشوارتر می شد.
رأس ساعت 14 بر فراز پازن پا گذاشتیم و طعم شیرین صعود را با همه ی وجود احساس کردیم. تمام خط الرأس شرقی و مرکزی در غرب ما ، شهر یاسوج در جنوبمان ، پادنا و روستای نُقُل در شمال و دشت گرگی و منطقه ی کاکان در شرق ما به وضوح دیده می شد. هوا اندکی تار بود و آبی آسمان کمی کدر. اما زیبایی و گیرایی منطقه هنوز در اوج بود. با تیم دنا تماس گرفتیم. بر فراز قله ی قاشسرخ بودند. به سختی می توانستیم آنها را به صورت نقطه هایی سیاه بر فراز آن قله مشاهده کنیم.

به بازدید از منطقه ی اطراف قله پرداختیم. تیم دنا را ساعت 16:10 بر فراز رمبسه دیدیم . به ساعات غروب نزدیک می شدیم و به ناچار تنها من منتظر تیم دنا ماندم و باقی اعضای تیم راهی چشمه کاسه شدند.
تیم دنا ساعت 17:50 به یاری خدا در صحت و سلامت بر فراز پازن پیر که قله ی سی و سوم و آخر برنامه ی صعود خط الرأس کامل دنا بود، ایستاد. باصرف نهار(!)ی مختصر ساعت 18:25 از قله به سمت پایین سرازیر شدیم. هوا کمی سردتر و تاریک تر می شد . ستاره ها کم کم نمایان می شدند و در روزهای آخر ماه رجب ، اثری از مهتاب نبود.
مسیر سخت و ریزالی بود . شیب بسیار زیادی داشت و گاه از تیغه های سنگی می گذشت. اعضای تیم دنا حسابی خسته بودند. لحظات سختی بود، همراه با نگرانی.
با تراورس تیغه های سنگی و ریزال های پرشیب به بالای گردنه ی خطیر سوخته رسیدیم. ساعت هنوز 12 نبود . از رسیدن به بچه ها نا امید شدیم و تصمیم گرفتیم همانجا مکانی صاف و مناسب برای شب مانی پیدا کنیم. شام ما یک کمپوت آناناس ، مقداری مغز بادام و کمی نان بود.
هنوز مشغول صرف شام بودیم که نوری به ما نزدیک می شد. صدای سرپرست تیم پازن را شنیدیم که موقع فرود نور چراغ هایمان را دیده بود و به دنبالمان آمده بود. کوله ها را برداشتیم و به مکان کمپ رفتیم. باد ملایمی می وزید. شب خنکی را به صبح رساندیم و روز بعد ، پنج شنبه 1 مرداد مسیر بازگشت را به سمت آبنهر در پیش گرفتیم و پس از ساعت کوهپیمایی به انتهای مسیر رسیدیم.
و من یتوکل علی الله فهو حسبه
به قلم محسن نصیری

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر